نویسنده: سلمان ایرانی
مقدمه:
در تابستان جاری با یکی از عزیزانم در مورد موضوعی بحث میکردیم و ایشان مشکلاتی را مطرح نمود که در مقام پاسخ به آن مباحث به جد دچار تردید شدم و در بحثها و گفتگوهایی که با تنی چند از دوستان بزرگوار و استادان اندیشمند داشتم احساس نیازی ناخواسته درونم را غل غلهوار به جوش آورد و بسیار به فکر فرو برد.
نکاتی را پراکنده نوشتم و به دوستانم تقدیم نمودم؛ بعضی موافق و برخی هم بر آن انتقاداتی داشتند. لازم دیدم باز به خود آیم و خود و بزرگوارانم را به نکاتی که در حد ذهن من گشایش یافته بود به محضر شما هم عرضه کنم. اگرچه خالی از اشکالات نیست، اما سعی کردهام احساس درونی و اعتقاداتم را بیان کنم تا دیگران هم ما را از نقد موشکافانه و دلسوزانه خود بینیاز نفرمایند. به امید روزی که بتوانیم سعه صدر و قوت قلب را در خود بیشتر بپرورانیم که جز با نقد خردگرایانه و دلسوزانه نمیتوانیم به حقیقت و درستی راهی که به آن ایمان داریم (چه تقلیدی و چه تحقیقی) برسیم به امید گشایش روزنههایی برای روشنایی و گذشت از تاریکی و وارد شدن در آفتاب فروزان حق و حقیقت.
در دنیایی که به سر میبریم با موضوعات و مسائل جدیدی روبرو میشویم که به ناچار و ناخواسته ما را در گیر خود میکند و در فکر فرو میبرد، خواه این مسائل و موضوعات در حوزه سیاست باشد یا اجتماع و یا فرهنگ و یا مهمتر از همه اینها در عقاید و افکار در حوزه متون دینی و فقهی. به ناچار باید پاسخگو باشیم، پاسخگوی نیاز جدید در حوزههای معرفتی جدید و این ما را به بازنگری در خودمان وادار میکند و مجبوریم که با آن روبرو شویم، و این چگونه روبرو شدن از مقولههایی است که به جد نیاز به تحقیق و تعمق فروان دارد و اینجاست که پای گروههای اسلامیکه داعیه و دغدغه دینی دارند به این میدان و کارزار باز میشود. باید بپذیریم که اشتباهاتی را مرتکب شدهایم که همه از روی دلسوزی بوده و دغدغه دینداری، ولی الان دیگر فرصت آن نیست که دوباره مرتکب آن اشتباهات خانمانسوز شویم و نیاز به بازنگری مجدد و روشن و شفاف داریم بر آن نیستم به نقد گذشته روی بیاورم چون دوستان خود میدانند... و آنچه که در پی آنم صرفاً جنبه یادآوری دارد و بس چون همه به اهمیت این موضوعات واقفاند و اندوختههای فراوانی هم کسب کردهاند و نقد، مجال دیگری میطلبد که به امید خدای رحمان سعی در مو شکافی آن هم داریم که امیدوارم از مسیر حق به دور نرویم و بر آن ثابت قدم باشیم.
آزادی بیان و اندیشه، آزادی عقیده، آزادی پرسشگری، آزادی خردورزی، آزادی جستجوگری، آزادی شک و تردید، آزادی نقد و ارزیابی، آزادی گفتگوی آزاد و... جزء شاخصهها و خصیصههای بارز انسانها و جوامع انسانی توسعهیافته است. مهمتر این است که بپذیریم پرسیدن، شک کردن، اندیشیدن و نقد کردن، تغییر موضع و منظر و عقیده دادن حقی از حقوق اساسی همه انسانهاست فارغ از مذهب، قومیت، جنسیت، نژاد و زبان. و هیچ فرد و گروهی حق پایمال کردن آنها را ندارد. در ادبیات و معارف دینی، شک در همه چیز، آغاز پویش معرفتشناسانه و گذرگاه رسیدن به آگاهی و ایمان است و پرسشگری میوه طیبه درخت اندیشه و خردورزی است. جرأت پرسیدن و اندیشیدن و شجاعت تردید و نقد، نهالی است که پروردگار به انسانها ارزانی فرموده و باید بتوانیم از این موهبت الاهی به خوبی و شایستگی نگهداری کنیم نه که آن را بخشکانیم. اگر به انسانها حق اندیشیدن و پرسیدن ندهیم آنها فقط به حق نقل قول کردن اکتفا میکنند آنهم یا از یک نفر و یا از یک کتاب و یا چند کتاب. و در این حالت، دیگر افراد هستند که معیار و ملاک سنجش حقیقت، معرفت و فضیلت قرار میگیرند و همه باید در چارچوب و حوزه ترسیمیفرد بپرسند و بیندیشند و فراتر از آن هر پرسش و اندیشهای خط قرمز و منطقه ممنوعه است در نتیجه نسلی و جامعهای خواهیم داشت که دارای خصوصیات تک بعدی، عوام زدگی، مقلد، واپسگرا و فاقد عقلانیت و روحیه پرسشگری و نقد و گفتگوست و همه باید یک سخن و یک گفتمان را تکرار کنند. چنین جامعهای مصداق این سخن میشود که «هر آنچه استاد ازل گفت همان میگویم» بدین جهت است که قرآن کریم که ظرفیت وجودی انسانها را فراتر از یک اندیشه، فکر و محصور ومحدود شدن در افراد و گروهها میداند به نقد سیستمهای تک بعدی با محوریت افراد و افکار میرود و چنین سیستمهایی را نظام فرعونی معرفی میکند و در نقد روش فرعون سخن او را نقل قول میکند که به مردمش میگفت: «قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِیکُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشَادِ». «من جز آنچه صلاح دیدهام و پیشنهاد کردهام صلاح نمیبینم و به شما پیشنهاد نمیکنم، و من جز به راه هدایت و منتهی به سعادت، شما را رهنمود نمیکنم.» (قرآن سوره غافر آیه 29).
همین قرآن ضمن مخالفت با چنین تلقی و رویکردی، همه انسانها را به عنوان انسانهای خردمند و عاقل مورد خطاب قرار میدهد و آنها را به دلیل وجود ودیعه ارزشمند عقلانیت در وجودشان به تفکر در مورد سخنان هر فرد و جریانی، حتی در مورد سخنان خداوند فرا میخواند و نشانه خردمندی را باز بودن در ذهن و دل انسانها به روی همه سخنان و اندیشهها و مکاتب میداند. بهمین دلیل در منطق قرآن ناشایستهترین افراد، بیخردها و کسانی هستند که از قدرت اندیشه خویش بیبهرهاند و پیروی ناآگاهانه و کورکورانه میکنند. قرآن بر خلاف اندیشه غالب سنتی که همچنان در عصری به سر میبرد که انگار همان اصول را میتوان در این جوامع آزاد و خردگرا به فعلیت رساند، اساساً اعتقادی به منطقه ممنوعه در حوزه اندیشه ندارد و تمام حوزههای معرفت را منطقه آزاد معرفی میکند و هیچگاه مردم را از ورود به حوزههای معرفت و تردید و پرسش و اندیشه و نقد و انکار باز نمیدارد. قرآن هیچ حد و مرز و خط قرمزی را در بحث پیرامون مسائل دینی به رسمیت نمیشناسد و محدودیتی قائل نمیشود. قرآن نقد و انکار مخالفان خود را در مورد آنچه که ما مقدسات دینی مینامیم (مسأله خدا، ایمان به آخرت، نبوت پیامبر اکرم (ص)، وحیانی بودن قرآن و...) بدون هیچگونه واهمهای از تشویش اذهان عمومی مردم و ایجاد شبهه و تردید کردن در آنها و ترس از انحرافشان و...، مطرح مینماید و به صورتی متین و منطقی به آنها پاسخ میدهد. در این موضوع نکاتی را حائز اهمیت دیدم.
1- قرآن تفاوت دیدگاهها و برداشتهای انسانها را جزو سنتهای خداوند میداند و تلاش برای یکسانسازی اندیشه و برداشت و به عبارت امروزیها قرائتهای فکری از متون را، عبث، ناممکن و غیرمفید تلقی میکند. به باور قرآن اختلاف در برداشتها امری دائمی و اجتنابناپذیر است. «وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ»؛ «ای پیامبر... اگر پروردگارت میخواست، مردمان را ملت واحدی میکرد، ولی آنان همیشه متفاوت خواهند ماند.» (سوره هود، آیه 118) بر اساس این آیه مشیت خداوند این است که انسانها همواره در تنوع و اختلاف فکری باشند زیرا از نظر علمی هم به اثبات رسیده که حتی دوقلوها از نظر ویژگیها متفاوتند حال چه رسد به اختلاف فکر و فهم و تجربه و شخصیت. امری اجتنابناپذیر و قاعده خداوندی است و تلاش برای یکسانسازیهای فکری و فرهنگی و تحمیل یک اندیشه و آیین بر مردم در مخالفت و تضاد آشکار با اراده و خواست خداوند است.
2- تنوع و تکثر در جوامع بشری و عالم انسانی همانند تنوع در نظام هستی و طبیعی، امری بدیهی و گزیرناپذیر است. اکنون سؤال این است که اولاً: در مواجهه با اختلافات میان ادیان، مذاهب، فرهنگها و شخصیتها چگونه باید عمل کنیم؟ پذیرش و مدارا و رعایت تساهل و تسامح یا ستیز و خشونت و نابردباری؟ ثانیاً: معیار و ملاک در این داوریها کیست؟ داوری در اختلافات را باید به چه کسی واگذار نماییم؟ قرآن در پاسخ به این سؤالات ضمن تأکید بر عدم حل اختلافات میان ادیان و مذاهب آنها را به توحید و عمل به خوبیها فرا خوانده و تأکید نموده، داوری در مورد اختلافات را به خداوند واگذار کنید، تا در روز قیامت میان شما داوری نماید. در آیات قرآن بسیار تأکید شده که داوری به عهده خداوند است و هیچکس حق ندارد بر جای خداوند بنشیند و خود را ملاک و معیار حق و باطل قرار دهد. سخن هیچ فرد و گروهی فصلالخطاب نیست و هیچ سخنی سخن نهایی نیست و خداوند به هیچکس سندی مبنی بر معیار نهایی و داوری بودن سخنانش نداده است. این بحث را صرفاً در حوزه معرفت دینی که معرفتی درجه دوم است مطرح میکنیم که معرفت دینی فهم ما از متون دینیاند و صبغه بشری دارند و به اندازه موانع و محدودیتهای زمانی، معرفتی و بشری ما محدود و متناسب با زمانه ما هستند و جنبهای تاریخی هم دارند. قرآن میفرماید: «قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبَادِکَ فِی مَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ»؛ « بگو: خداوندا! ای هستیبخش آسمانها و زمین! ای آگاه از نهان و آشکار این تویی که در میان بندگانت راجع بدانچه در آن اختلاف دارند داوری میکنی.» (سوره زمر آیه 46). و همچنین در آیه 113 سوره بقره میفرماید: «... فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ» «... پس خداوند در روز قیامت میانشان درباره آنچه با یکدیگر اختلاف دارند، داوری خواهد کرد.» این تأکیدات مطمئناً بیحکمت نیست چون به دلیل آگاهی فراگیر خداوند به پنهان و آشکار امور و به دلیل بیطرفی خداوند نسبت به بندگانش و عدالت فراگیر او، تنها و تنها مرجع صاحب صلاحیت برای اختلافات خداوند است آنهم در روز قیامت. اساساً نباید برداشتها و باورهای دینی را دستمایه اختلافات این دنیایی و تجاوز به حقوق بندگان خدا به دلیل عقیدهای خاص و متفاوت از عقیده خودمان قرار دهیم که این بزرگترین ظلم به دین و بدترین نوع سوء استفاده از نام خدا و دین است و موجب دینگریزی مردم نیز خواهد شد. هرکس حق دارد هر دین و عقیدهای را که میخواهد برگزیند و به آن عمل کند و داوری در مورد درست و نادرست بودن آن در روز قیامت به عهده خداوند است نه بندگان. ما باید بیاموزیم و باورمان بشود که بنده خدا هستیم و شایسته ما نیست که بر جای خداوند تکیه بزنیم و به جای خداوند در میان بندگانش داوری کنیم.
تجربههای تاریخی نشان داده است هرگاه در مواجهه فرهنگی و فکری با ارعاب و اجبار و برخوردهای نابخردانه عمل کنیم و مسائل فکری را به شیوههای نفی، دروغ و کذب و الحادی و انواع دیگر عناوین خواستیم حل کنیم مشکل را صدچندان کردهایم. این شیوهها نه تنها عقیدهای را که ما به گمان خود نادرست و باطل میدانیم از بین نمیبرد بلکه باعث گسترش و تبلیغ آن در میان مردم شده و حس کنجکاوی مردم را تحریک مینماید و نتیجه معکوس میدهد. اندیشه را باید با اندیشه پاسخ داد. آنها که با متفکران، روشنفکران و نواندیشان دینی مواجههای بسته و یا طرد و حکم به بطلان و ناحق بودن آنها میکنند حکم به زوال خود میدهند و استیصال فکری خود را به نمایش میگذارند و پارگی منطق خود رابه رخ میکشند. -چون در آرزوی محال سیر میکنند.- کاری که بارها در تاریخ تجربه شده و شکست حتمی آن آشکار گردیده است. اجبار در حوزه اندیشه و فکر موجب رواج و گسترش محافظهکاری فکری، رکود اندیشه، تحجّر، عوامزدگی و گسترش فرهنگ ریا، تملّق و چاپلوسی در میان مردم میشود و انحطاط فکری و فرهنگی و دینی را بهدنبال میآورد. به همین جهت است که در قرآن اجبار در حوزه فکر و اندیشه و دین بطور مطلق با آیه «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» نفی میشود و هیچگونه مجازاتی را برای تغییر باور دینی در این دنیا مطرح نمیکند. برخلاف نظر مشهور فقها که خون مرتد را حلال میدانند، قرآن چنین نظری ندارد زیرا اجبار در دین، در قرآن پذیرفته نیست چه پیش از پذیرش دین و چه پس از آن. و اینکه بعضی میگویند اجبار پیش از پذیرش دین وجود ندارد و پس از آن اجبار هست، با صریح آیه قرآن در مغایرت کامل است و قابل پذیرش نمیباشد؛ زیرا بنا بر منطق قرآنی، انسان صاحب اختیار، کرامت، آزادی و صاحب خرد است و حق دینداری یا بیدینی از حقوق قطعی هر انسانی است که آیه 29 سوره کهف، شاهد گویایی بر این اختیار و نفی اجباری است که متأسفانه نگرش فقیهانه ما بر مبنای آن فتوا به مباح بودن خون انسانهای مرتد (کسانیکه دینشان را تغییر میدهند) داده است. قرآن میفرماید: «وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ...»؛ « بگو: حق ازسوی پروردگارتان است، پس هرکس که میخواهد ایمان بیاورد و هرکس که میخواهد کافر شود...» از این واضحتر نمیتوان در مورد اختیاری بودن انتخاب و عدم انتخاب دین سخن گفت. اتفاقاً آیهای که در باب ارتداد در قرآن آمده هیچگونه مجازاتی برای ارتداد قائل نشده و خداوند به مؤمنان میگوید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ...» « ای مومنان! هرکس از شما از آئین خود باز گردد خداوند جمعیتی را خواهد آورد که دوستشان میدارد و آنان هم خدا را دوست میدارند... » (سوره مائده، آیه 54) بنابراین آیهای در قرآن وجود ندارد که مجازات دنیایی در مورد مرتدین در آن آورده شده باشد. چون حساب آنان در قیامت با خداست و مجازات دنیایی مقولهای فقهی است و خود جای بحث دارد. اتفاقاً تجربههای گذشته نشان داده که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فکری – ولو از روی سوء نیت – برخوردار بوده است، این امر به ضرر اسلام تمام نشده بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است. اساساً سؤال، شک و تردید، نقد عقلانی، خردورزی، تحقیق و موشکافی، نشانهها و شاخصههای جامعه زنده است جامعهای که روح اندیشیدن، پرسیدن و نقد کردن را از دست داده باشد به مردابی تبدیل میشود که عفونتهایی چون تحجر، عوامزدگی، رکود فکری، هیجانزدگی و پیروی کورکورانه، حاکمیت شور بهجای شعور و دهها میکروب دیگر فرهنگی و فکری و اجتماعی در آن تولید میشود. بهمین دلیل بسیاری از بزرگان با شک آغاز کردهاند و با پرسش و بازنگری و بازخوانی متون دینی، نظریات نوین و خردمندانه و متناسب با عصر و نسل را مطرح کردهاند. نکته جالب از یکی از کتابها مطالعه نمودم که اگر از حقیقت خود هراسی نداریم هرگز از نقد آن نباید هراسی داشته باشیم. و اگر این نقدها وارد نشود خطر است. اگر وارد نشود کم کم مردم آن حالت دینیشان رو به تحجر و تعفن میرود. اگر در تفکر مردم یک حالت آرامشی باشد و بر معتقدات دینی و مذهبی (هرگونه معتقدات دینی و مذهبی) نقد وارد نشود، در آن صورت تفکر دینی در یک حالت رکود و بعد از مدتی به گند و تعفن و به تعبیری به افیون تبدیل میشود. مطمئناً اگر نقدی بر تفکری، گروهی و جریانی اصلاحی در جامعه وارد شد، پویایی و رشد و بالندگی در جامعه شکوفا میشود و روح تحمل و تفاهم افزون میشود. و این چیزی است که هر انسان اندیشمند باید در پی آن باشد و گروههای اسلامی که داعیه دعوت و اصلاح اجتماع و فرهنگ و فکر مردم را دارند بی شک ازاین حیث مسئولیت خطیر و مهمی دارند.
3- تجربه تلخ نزاع میان فقیهان و عارفان و شهادت عارفان بزرگ تاریخ اسلام به فتوای فقها بسیار عبرت انگیز و تکان دهنده است. برای جلوگیری از تکرار این تجربه غم انگیز باید باب مدارا و تساهل و تسامح را در حوزه آراء و اندیشه و معرفت دینی باز نمائیم و هراسی از طرح نظریات متفاوت و مخالف نداشته باشیم. شهادت حلاج، سهروردی، تکفیر و ملحد دانستن ابن عربی و منع انتشار اندیشههای آنان و جلوگیری از نزدیک شدن به آنها و... نمونههایی از این فاجعه تاریخی است. اگر نگذاریم فکر و اندیشه و آراء و نظرات آزادانه و بدون واهمه و بدور از ترس مطرح شود، فاجعههای بزرگ انسانیای در کمین ما خواهد بود.
اگر بپذیریم که هیچکدام ما مکتوبی از جانب خدا نداریم که حرف حق و نهایی در نزد ماست و ما معیار و ملاک حق و باطل و صحت و سقم مسائلیم، مطمئناً به خودمان اجازه نخواهیم داد به راحتی با آراء نواندیشان مسلمان، روشنفکران دین باور، به بهانه اینکه آراء و نظرات آنها خلاف عرف و مشهور فقهاست، مخالفت نماییم و آنها را از دایره اسلام و مسلمانی خارج دانسته و این نظرات را ضد قرآنی بدانیم. باید باب بازنگری، نقد و گفتگو را پیرامون مسائل دینی باز بگذاریم و از اندیشههای نوین استقبال نماییم؛ حتی اگر در یک مورد از طرح نظریهای جدید و نواندیشانه جلوگیری کنیم، این شیوه برخورد محدود به یک مورد و یک فرد نخواهد ماند و بعنوان بدعتی خطرناک، مانعی بر سر راه نواندیشی و فکر و عقلانیت خواهد شد.
4- قرآن برخلاف تفکر غالب مسلمانان که نقد و انکار مقدسات را ممنوع و برای آن مجازات دنیوی در نظر گرفتهاند و اجازه طرح دیدگاههای مخالف را نمیدهند، با اطمینان دیدگاههای منکران و مخالفان خدا، قیامت، نبوت و قرآن را که جزو مقدسترین مقدسات دینی به شمار میروند نقل میکند و پیروان خود را به تأمل و تفکر پیرامون آن فرا میخواند. مگر نه این است که بیان نظرات مخالفان بخشی از آیات قرآن است و مگر نه اینکه خواندن قرآن با تفکر و تأمل مورد تأکید قرار گرفته؟ پس میتوان نتیجه گرفت قرآن نه تنها هراسی از طرح نظرات و سؤالات مخالفانش ندارد، بلکه با آوردن این نظرات در آن این نظرات را پا به پای نظرات پیامبران، آنها را در تاریخ اسلام جاودانه نموده است و هرگز نگران این مطلب نبوده که مسلمانان با خواندن این آیات دچار تردید، شبهه و انحراف از راه حق شوند. پس چگونه است که دینداران ما، بر خلاف نص آیات قرآن در مورد استقبال از نظر مخالفان و منکران و حتی آوردن آنها در متن قرآن، اینچنین نابردبارانه در برابر اندیشههای مخالفان قد علم میکنند و فتوا به تحریم کتب مخالفان - البته اگر تعبیر مخالفان خود درست باشد که به نظر بنده آنان چون دغدغه دینی دارند در پی کشف راه برونرفت از وضع موجودند مخالف نیستند- میدهند و خرید و فروش آنرا حرام و خواندن انها را ممنوع و نویسندگان آن را منحرف، مرتد و شایسته هرگونه اهانتی میدانند. واقعیت این است که والاترین و مقدسترین باور در این هستی، باور به خداوند متعال است، با این حال قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانی به مسلمانان و پیروان ادیان آموزش میدهد که از طرح نظرات مخالفان، حتی مخالفان خدا هراسی به دل راه ندهند و با مدارا و استدلال و عقلانیت به آنها پاسخ دهند و از خشونت و برخوردهای غیرمنطقی و تهدید و ارعاب به شدت بپرهیزند. این منطق قرآنی و منش مسلمانی و دینداری است. مطمئناً اگر در صدر اسلام در جواب کسی که میآمد و میگفت من خدا را قبول ندارم، میگفتند بزنید و بکشید، امروز دیگر اسلامی وجود نداشت. اسلام به این دلیل باقی مانده که با شجاعت و با صراحت با افکار مختلف مواجه شده است. اکنون مقایسه کنید تفاوت میان سعه صدر و روش برخورد قرآن و مسلمانان صدر اسلام را با آنچه که امروز در میان ما وجود دارد. آیا ما نظرات مخالفان فکری خودمان را ولو اینکه مسلمان باشند، تحمل میکنیم؟ غیر مسلمانان که بماند. در حالیکه اندیشه اسلام پیامبر ایجاب میکند در عصر جدید و بلوغ فکری بشریت به استقبال اندیشهها و نظرات برویم و از مواجهه با نظرات جدید و حتی نظرات منتقدان، مخالفان و منکران دین نهراسیم؛ زیرا در عصر جدید از اسلام و دین تنها با یک چیز میتوان دفاع کرد و آنهم مواجهه عالمانه، خردمندانه و انسانی با دین و نظرات مخالفان و منتقدان است.
مطالعه عمیق آیات قرآن بهخوبی نشان میدهد که برخلاف تفکر سنتگرایان دینی که بحث پیرامون مسائل اعتقادی و نقد و بررسی آنها را تابو و عبور از خط قرمزها و تضعیف مقدسات میدانند و باب نقد، اجتهاد و ارزیابی را سد مینمایند، قرآن برای مقدسترین مقدسات دینی و بحث و نقد آنها منطقه ممنوعه و خط قرمزی اعلام نکرده است. اگر به مردم در مسائلی که باید در آنها فکر کنند از ترس اینکه مبادا اشتباه بکنند به هر طریقی آزادی فکری ندهیم یا روحشان را بترسانیم که در فلان موضوع دینی و عقیدتی مبادا فکر بکنی که اگر فکر بکنی و یک وسوسه کوچک به ذهن تو بیاید، به سر در آتش جهنم فرو میروی، این مردم هرگز فکرشان در مسائل دینی رشد نمیکند و پیش نمیرود. دینی که از مردم در اصول خود تحقیق میخواهد (و تحقیق هم یعنی بدست آوردن مطلب از راه تفکر و تعقل) خواه ناخواه برای مردم آزادی فکری قائل است.
علاوه بر آن که این موضوع در قرآن دارای سابقه است در سنت نبوی هم بیسابقه نیست در سنت دینی و سیره پیامبر (ص) بر اندیشهورزی و ارزش پرسیدن تأکید شده است و از پیامبر (ص) نقل شده است که؛ «تَفَکُّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ قِیَامِ لَیْلَةٍ» ارزش یک ساعت تفکر بهتر از قیام کامل یک شب عبادت دانسته شده یا در برخی روایات از عبادت یک سال یا دو سال برتر دانسته شده است. در اصول فقه، حفظ عقل یکی از پنج یا شش مصلحتی است که باید از آن پاسداری نمود و محور تکلیف انسان همان عقل است.
از یکی از از بزرگان دین، نقل شده است که « کسی که خردمند نیست دیندار نیست» و ارزش هر انسانی و جایگاه وجودی او به اندازه میزان اندیشهورزی اوست و بر همین اساس این انسان اندیشمند است که میتواند بپرسد زیرا پرسش، محصول و مولود اندیشیدن است و اندیشهورزی پیرامون مسائل همواره با چون و چرا، تردید و پرسشگری همراه است و حتی در دل انسان وسوسههایی را ایجاد میکند. تا زمانیکه انسانها در حال تحقیق و جستجو هستند و در طلب حقیقت، شک و تردید، پرسش و نقادی از الزامات آن است و خدای مهربان هیچ انسان متفکری را بهخاطر تفکر و تردیدش عذاب نخواهد کرد.
جالب توجه این است که اسلام پیامبر (ص) و پیروان صدیق آنها در طول تاریخ همواره با مخالفان و منتقدان خود در نهایت تساهل و تسامح برخورد نمودهاند و راز موفقیت اسلام در همزیستی مسالمتآمیز این دین با اهل کتاب و مخالفان فکریش بوده است (مقاله بسیار ارزشمند مرحوم دکتر عبدالحسین زرین کوب تحت عنوان «کارنامه اسلام» در جلد اول کتاب محمد خاتم پیامبران نکات بسیار جالب توجهی دارد که نیاز است یک بار هم که شده به آن رجوع کنیم).
حتی اگر از دیدگاه دینی و اسلامی هم به موضوع ننگریم و خود را به آن متوسل نکنیم از دیدگاه اندیشه حقوق بشری هم میتوان آن را به دیده شفاف و واضح بنگریم چنانکه در مواد 18 و 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر نه تنها اظهار نظر آزادانه پیرامون مسائل اعتقادی را از حقوق مسلم بشر دانسته بلکه آزادی تغییر دین و عقیده را نیز از زمره این حقوق محسوب نموده است در ماده 18 اعلامیه میخوانیم: « هر شخصی حق دارد از آزادی اندیشه، وجدان و دین بهرهمند شود: این حق مستلزم آزادی تغییر دین یا اعتقاد و همچنین آزادی اظهار دین یا اعتقاد، در قالب آموزش دینی، عبادتها و اجرای آیینها و مراسم دینی، به تنهایی یا به صورت جمعی، به طور خصوصی یا عمومی است » و در ماده 19 اعلامیه حقوق بشر تصریح شده: «هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد و این حق مستلزم آن است که کسی از داشتن عقاید خود بیم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دریافت و انتشار اطلاعات و افکار به تمام وسایل ممکن بیان و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.» اگر قرار باشد حوزه اندیشه برای اندیشمندان ناامن باشد و اندیشمندان احساس کنند اعلام نظر و برداشتهای جدیدشان از متون دینی و اجتهادات نوین و متناسب با مقتضیات زمان آنها، دارای هزینههای سنگین و پیامدهای غیر قابل پیش بینی است، طبیعتاً باب گفتگو و فهمهای نوین از معارف و متون دینی بسته شده و جامعه محروم از آراء و دیدگاههای صاحبان اندیشه گردیده و با رکود، سکون و ایستایی فکری مواجه میشود.
بقول جان استوارت میل در کتاب «رساله در باب آزادی» بزرگترین فاجعه و جنایت این است که جلو اندیشهای را به این دلیل که ممکن است اشتباه و نادرست باشد بگیریم. از طرفی دیگر جلوگیری از اظهار آزاد اندیشه، عقیده و بیان، تجاوز آشکار به حقوق جامعه نیز هست چون اندیشه محدود به یک فرد نیست بلکه حاصل انباشت معرفت و تجربه بشریت در طول تاریخ است و ضروری است که همه انسانها از آن بهرهمند شوند. چه بسا محروم کردن فرزانگان از نظرات جدیدی که دارند سبب محروم شدن جامعه از آگاهیها و معرفتهای جدیدی شود که اگر جامعه به آن دسترسی پیدا میکرد چه بسا موجبات رشد، توسعه و تحول و ترقی آن میشد همچنانکه اندیشههای دکارت، کانت، ولتر، روسو، منتسکیو و دیگر صاحبنظران غربی در حوزههای فلسفه، علم، حقوق و مذهب، پایههای حاکمیت قرون وسطایی اندیشه اربابان کلیسا را ویران کرد و بر خرابههای آن بنیان نوینی را بنا نهاد.
از نظر معرفتشناسی نیز دلایلی متقن برای پرسشگری، تردید و اندیشهورزی وجود دارد:
1- معرفت نسبی است. در واقع میتوان گفت هیچ سخنی، سخن نهایی نیست و کلام هیچ فردی فصلالخطاب و کلام نهایی نیست. چرا؟ به این دلیل که انسان به دلیل عمر محدود، تجربه و دانش محدود، معرفت و تجربهاش نسبت به انسان، جامعه و جهان نیز محدود است بنابراین درک و معرفت او متعلق به زمان خودش و محدود به آن است و نمیتواند برای همگان و نسلهای بعدی ملاک و معیار باشد: افلاطون؛ حکیم یونانی میگوید: «فرزندان خود را مجبور به آداب خود نکنید زیرا آنها برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شدهاند.» یکی از این آداب، ادب اندیشهورزی، پرسشگری و تردید و چون و چرا کردن در مسائلی است که در گذشتهها آنها را قطعی و غیر قابل تردید، مقدس، پرسش و شک ناپذیر میدانستیم اما عقل بشر امروز و تجربه او به وی این اجازه را داده است که در مورد آنها کاوش نماید و به طرح سؤال و انتقاد پیرامون آن بپردازد و این حقی است که ما به هیچ عنوان حق نادیده انگاشتن و ضایع کردن آنرا نداریم.
به قول پدر جان استوارت میل که به پسرس میگفت: « که انسان هرگز نباید مطلب یا ادعایی را که فقط به این دلیل که از پدر یا بزرگان شنیده است باور کند و فقط موقعی مجاز به این امر است که امکان صحت آن مطالب را قبلاً در ترازوی عقل خود سنجیده و قانع شده باشد و هیچ عقیدهای را فقط به این دلیل که خدا و پیامبران و قانونگزاران و زمامداران چنین گفتهاند نپذیرد بلکه شخصاً در پیرامون آن عقیده تحقیق و بررسی کند، به دلایل مخالفان گوش بدهد، و اگر گفتههای آنها صحیحتر و معقولتر از آن خود تشخیص داد به عقایدی که مورد قبول حریفان است تسلیم شود.»
فهم انسان از مسائل و از جمله از دین متناسب با زمانه آنهاست به همین دلیل مصلحان و احیاگران دینی از بازخوانی و بازسازی فکر دینی سخن به میان آوردهاند. اندیشه دائماً در حال تطور و تکامل و نو شدن است. با توجه به اینکه معرفت در عمق و سطح رو به گسترش است هیچ سخنی و فهمی را چه در حوزه علم و چه در حوزه دین نمیتوان سخنی پایانی دانست و آنرا قطعی شمرد. بنابراین چه بسا متفکری امروز سخنی را بگوید که از نظر دیگران و یا اجماع دینی نادرست باشد اما گذر زمان بر حقانیت آن رأی صادر نماید چنانکه نمونههای فراوانی از آنرا دیدهایم و عموم مردم و بویژه عوام بخاطر عدم اطلاع، با آن متفکر مخالفت و حتی مقابله نموده و کمر به نابودی او بستهاند زیرا «مردم با آنچه را که نمیدانند دشمنی میورزند.» چه بسا نظراتی که شاذ دانسته شده اما بعدها حقانیت آن ثابت شده است.
دلیل غربت مصلحان فکری و نواندیشان دینی ناشی از عدم درک آنها توسط تودههای مردم و و متولیان دین بوده است. زیرا آنها از زمانه خودشان بسیار جلوتر بودهاند و به عمق حوادث و تحولات پیشاپیش آگاهی و آشنایی داشتند، بهمین دلیل راه میگشودند، سدها را میشکستند و تنها و غریب میماندند. اگر امروز میبینید اظهارنظری آنهم در چارچوب همین فقه رایج بدعت و انحراف از فقه و مغایر با قرآن و اجتهاد در برابر نص تلقی میشود به دلیل خو گرفتن افکار عمومی با سنتهای گذشته و قداست بخشیدن و نقدناپذیر کردن متون فقهی و درک علمای گذشته است؛ هرچند که اجماع گذشتگان باشد. اما گذر زمان آنها را تبرئه خواهد کرد و به نظرات آنها خواهد رسید.
2- همچنین اگر از منظر معرفتشناسی به موضوع بنگریم باز هم میتوانیم بگوییم که به دلیل نسبیت درک و معرفت ما از حقیقت، هیچکس معیار حقیقت نیست و هیچکس نمیتواند مدعی شود که من مالک حقیقت هستم و همه باید با معیار من سنجیده شوند. ما انسانها همه طالب حقیقت هستیم و در دریای بیکران حقیقت در حال غواصی. نفس غواصی و در جستجوی حقیقت بودن، خود کمال است و نیکو. بنابراین به همان اندازه که یک مقام دینی حق دارد در مورد مسألهای اظهار نظر کند به همان اندازه و نه کمتر، دیگران نیز هرچند نظرشان متفاوت و حتی صد در صد مخالف با نظرات متولیان دینی باشد، حق دارند اظهارنظر کنند و کسی نمیتواند ادعا کند تنها حرف من درست است و همه باید از نظر من تبعیت کنند و از اظهار نظرمتفاوت و مخالف با من خودداری نمایند. جلوگیری از انتشار فکر و عقیده دگراندیشان به بهانه اینکه نظرات آنها مغایر با نظرات، فکری و دینی جمهور فقها است خلاف اندیشه دینی و حقوق بشری است. چرا عدهای به خود حق دادهاند خود را معیار حق و درستی و راستاندیشی بدانند و دیگران و آثارشان را به دلیل نادرستی و باطل بودن نادرست و کجاندیش بخوانند؟
3- تاریخ دین را باید از تاریخ دینداران تفکیک کرد. تاریخ دینداران تاریخ معرفت دینی است که معرفتی درجه دوم است. اساساً در زمینه همین تاریخ تفسیر قرآن و تنوع و تکثر آن نشانگر تعدد قرائتهای دینی است و این واقعیتی انکارناپذیر است هرچند افرادی بیایند و اصرار کنند که تنها یک قرائت از دین وجود دارد، این واقعیت تغییر نمیکند و باید به آن احترام بگذاریم. اگر بپذیریم معرفتهای دینی برداشتهای افراد از دین است و انسانها در برداشتهایشان از واقعیت دچار اشتباه و خطا شوند پس همه معرفتهای دینی میتوانند خطاپذیر و در نتیجه قابل نقد باشند و هیچکس در این مورد استثناء نیست و هیچ معرفت دینی و نگرش اجتهادی فرانقدی وجود ندارد.
4- خرد انسانی معیار تشخیص بهترینهاست. قرآن کریم در آیه 18 سوره زمر؛ «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ»؛ « آن کسانی که به همه سخنان گوش فرا میدهند و از نیکوترین و زیباترین آنها پیروی میکنند. آنان کسانیند که خدا هدایتشان بخشیده است، و ایشان واقعاٌ خردمندند». در مذهب سنتی و موروثی انسانها را مقلد میخواهند و به پیروی کورکورانه و بدون دلیل و تعبد فرا میخوانند در حالیکه قرآن و سیره و سنت نبوی انسانها را محقق میخواهند و از تعبد محض و پیروی کورکورانه منع میکنند. دین سنتگرا «مقلدپرور» است و دین راستین «محققپرور». در یک جمله میتوان گفت: « انسان بیخرد، بیدین است ». بنابراین دینی که بر پایه تحقیق، آگاهی، انتخاب آزاد و خردمندی نباشد، دین واقعی و پیامبر و قرآنپسند نیست و دینی که بر پایه عقلانیت بنا شده باشد، پرسشگری، اندیشهورزی و تردید از الزامات طبیعی آن است.
5- اساساً آزادی مخالفان عامل مهم پویش فکری است. سخن زیبایی را از مطهری را خواندهام که ایشان میگوید: «من همواره در نوشتههای خود نوشتهام من هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلام سخنرانی کنند و مقاله بنویسند متأثر که نمیشوم هیچ، از یک نظر خوشحال هم میشوم چون میدانم که پیدایش اینها سبب میشود که چهره اسلام نمایانتر شود وجود افراد شکاک که علیه دین سخنرانی میکنند وقتی خطرناک است که حامیان دین آنقدر مرده و بیروح باشند که در مقام جواب بر نیایند. اما اگر همین مقدار حیات و زندگی در ملت اسلام وجود داشته باشد که در مقابل ضربت دشمن عکسالعمل نشان بدهد مطمئن باشید که در نهایت به نفع اسلام است. » واقعاً اگر نمردهایم و بیروح نیستیم پس کجائیم؟ چگونه است که به خود حق میدهیم که دیدگاه و اندیشههای خود را بیان کنیم و دیگران را محروم. -والله اعلم- این نکات را بیان کردم تا بگویم: ما نباید فضا را برای پرسش، اندیشهورزی، اجتهاد، نقد معرفت و متون دینی و نواندیشی محدود نموده و ببندیم. به نظر من نباید از مواجهه با برداشتهای نو در حوزه دین به هراسیم. یادمان باشد ما ملتی هستیم که بیش از هزار سال عقلانیت و تحقیق در میان ما تحقیر شده و به تقلید فرا خوانده شدهایم.
هم تقلید و هم فرمانبرداری محض. بنابراین بیش از هر زمانی به پرسشگری، نقد، نواندیشی و بازنگری و تحقیق نیازمندیم و نباید از این هراس داشته باشیم که اگر در مورد دین نظری جدید دهیم مورد خشم خداوند واقع میشویم. امید و آرزویم این است که روح تساهل و تسامح و مدارا در ما چنان تقویت شود که با افکار مخالف و منتقد با آرامش برخورد کنیم و سنت نقد و تحقیق را ارج بگذاریم و ناقدان را بر صدر نشانیم. که این تنها راه پیروزی و سربلندی ماست اگر به واقع دغدغه دین داریم.
در این نوشتار از کتابهای زیر بهره بردهام:
-----------------------------
1- جان استوارت میل، رساله درباره آزادی؛ ترجمهی جواد شیخالاسلامی، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم 1375.
2- حامد ابوزید نصر، نقد گفتمان دینی؛ ترجمهی حسن یوسفی اشکوری و محمد جواهرکلام، تهران، انتشارات یادآوران، چاپ اول 1383.
3- اعلامیهی جهانی حقوق بشر.
نظرات
سلام<br /> روش مرجعدهی و رفرنس مقاله مخدوش است، سعی کنید دست کم کتابی دربارهی نوشتن مقاله یا روش تحقیق مطالعه نمایید.<br /> دوست
سلمان ایرانی سلمان فارسی ( رض ) را بذهن من متداعی می کند که برخی می گویند منظور حضرت رسول اکرم ( ص ) از ایرانیان نائل به حقیقت ولو در ثریا او بوده است . البتّه بعضی باور دارند که ابوحنیفه ( ره ) از مصادیق این گونه اشخاص است . بهر حال تجربه کشاکش های عقیدتی در ایران یکی از اسباب نیل به حق بوده ولی حاکمیتی که ظرفیت این پویش هارا نداشته مضمحل و میدان را جهت استقبال از اندیشه و نظام حکومتی کارآمد مهیا ساخته بوده است . آنان که صیانت از اصل دین را بهانه تنگ نظری و تعصّبات مذهبی قرار می دهند - عمداً یا سهواً - کاسه های داغتر از آشند . گفتمان دینی که مبرّا از هرنوع اکراه است اجازه استبداد به هیچ شخص حقیقی و حقوقی نمی دهد . خودکامگان بیش از هر چیز نگران سیطره نابحق خویش بر دیگرانند که با استیضاح در معرض تخطئه قرار می گیرد . اینان میل دارند که حاکمیت باد آورده اشان را ( بفرض غاصبانه نبودن ) همچنان در دست داشته باشند . به قول قزاقها « آنکه می ترسد زودتر دست به شلاق می برد » . دیکتاتور ها - به گفته یک متفکر - هر بادی را علیه خود می پندارند . پس هیچکس نباید دم برآورد مگر در تمجید آنها . خداییش این است که شیطان با تمامی شیادی ها و اعوان و انصار بی شمارش از هر جهت آدمیزاد را دستخوش اغوا و وسوسه قرار می دهد ولی نه انسان از این جریان شکایتی دارد و نه پروردگار آدم و عالم از گمراه شدن مؤمنین دلواپس شده است . الحق که بندگان خدا از راه جدال و مقابله با وساوس ابلیس است که بیش از پیش ورزیده تر می گردد . ان مع العسر یسرا . خشونت نابجای بعضی متولیان امور دینی معلول تنبلی ذهنی ناشی از پرهیز بی مورد از کنکاش های فکری در راستای حل مسائل مطروحه زمان است که با پاک کردن صورت مسأله حل نمی شود . رواج خرافات ، توسل به جادو و جنبل ، رواج شیطان پرستی و انتظار بیهوده از خدا و انبیاء و اولیاء تا حدود عمده ای مسؤولیتش متوجه روحانیت و علمای تن آسای معصوم نما است . می توان به جرأت گفت که در اسلام هیچکس معاف از عواقب غفلت نسبت به مشکلات امّت نیست . البته بایستی اولیاء امور مسلمین از تمام سرمایه های فکری جامعه استفاده کنند نه اینکه با سرکوب صاحبان آرای متفاوت با خود بیت المال واقعی را بر باد دهند .